مراحل زندگی

ساخت وبلاگ
داشتم از بین کتابهای داخل قفسه، دنبال یکسری کتاب می گشتم که در بینشان دفتری رنگ رو رفته دیدم. وای خدای من چقدر خاطره برایم زنده شد. دفتر مشق اول دبستان؛ این دفتر را پدر عزیزم از همان دوران نزد خود نگه داشته بود تا بعد از سالها غافلگیرم کند. با دیدنش آنقدر ذوق زده شدم که کتابها را کنار گذاشتم و شروع به ورق زدن کردم. یادآوری آن روزها برایم خیلی شیرین بود. هر برگه دفترم در ابتدای صفحه سر مشقی داشت که خانم معلم برایم نوشته بود تا به دنباله روی از آن ادامه ی سطر و سطرهای دیگر را بنویسم. در انتهای هر برگه ، مهر صد آفرین و امضای قشنگ معلمم نقش بسته بود. همینطور نگاه می کردم و پیش می رفتم. دست خطم در مراحل زندگی...
ما را در سایت مراحل زندگی دنبال می کنید

برچسب : دفتر, نویسنده : baavarkon بازدید : 116 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 18:41

گاهی باید خودت را رها کنی، همچون موهای سپرده دست باد. بی هوا راه بروی و راه بروی و آواز بخوانی و راه بروی.

گاهی باید خودت را در گذر زمان رها کنی، باید سنگینی باری که روی ذهنت گذاشته شده است، تحمل نکرده و بیرون بریزی هر آنچه را که سنگینی می کند..

گاهی برای ذهنت تهوع را هدیه کن، بیرون بریز هر آنچه را که سنگینی می کند و می آزارد. این بیرون ریزی می ارزد حتی به تلخی پس از آن..

+ نوشته شده در  شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶ساعت 12:23  توسط فریاد  | 
مراحل زندگی...
ما را در سایت مراحل زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baavarkon بازدید : 123 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 18:41

امروز حس قشنگی تجربه کردم، رنگارنگ بود.

پر از حس و حال، پر از خاطره های قشنگ.

امروز مسیر خانه تا مدرسه را به یاد آن دوران پیاده رفتم، چه حس زیبایی بود، پر از رنگ و خاطره .

بسیاری از چیزها تغییر کرده بودند، ولی مسیر همان بود.

امیدوارم مسیر زندگیم پس از سالها که خواستم برگردم و خاطره هایم را مرور کنم، به این قشنگی باشد.

+ نوشته شده در  شنبه ۳ تیر ۱۳۹۶ساعت 21:45  توسط فریاد  | 
مراحل زندگی...
ما را در سایت مراحل زندگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baavarkon بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 18:41

می گویند:روزی مولانا(شاعر ایرانی) ،شمس تبریزی را به خانه اش دعوت کرد.شمس به خانه ی جلال الدین رومی رفت و پس از این که وسائل پذیرایی میزبانش را مشاهده کرد از او پرسید:آیا برای من شراب فراهم نموده ای؟مولانا حیرت زده پرسید:مگر تو شراب خوارهستی؟!شمس پاسخ داد:بلی.مولانا:ولی من از این موضوع اطلاع نداشتم!!ـ حال که فهمیدی برای من شراب مهیا کن.ـ در این موقع شب ،شراب از کجا گیر بیاورم؟!ـ به یکی از خدمتکارانت بگو برود و تهیه کند.– با این کار آبرو و حیثیتم بین خدام از بین خواهد رفت.– پس خودت برو و شراب خریداری کن.– در این شهر همه مرا میشناسند،چگونه به محله نصاری نشین بروم و شراب بخرم؟!ـ اگر به من ارادت د مراحل زندگی...
ما را در سایت مراحل زندگی دنبال می کنید

برچسب : داستانی,آموزنده,مولانا, نویسنده : baavarkon بازدید : 112 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 18:41

زندگی انسان سیر و سفری دائمی است. از گهواره به گور سیر می کنیم و در حال سفریم. پیش رویمان هفت مرحله جداگانه، هفت پله است. دانایان به هر مرحله نامی داده اند. اگر نفسمان از این مراحل، تک به تک نگذرد و بر این گان باطل بماند که موجودی متفاوت است، نمیتواند سفر را به پایان رساند و به حق بپیوندد. انسان در دروغ و خسران و ظن است. تا هفت پله را نپیماید، نمیتواند به حقیقت برسد. مرتبه اول نامش نفس اماره است. مرحله نفس خام و بکر و نتراشیده و نخراشیده که مدام دیگران را مقصر می شمارد. افسوس که آدم های زیادی در تمام عمرشان در این مرحله می مانند و نمی توانند ار آلودگی ها رها شوند. آدمی که جز به امور دنیوی به مراحل زندگی...
ما را در سایت مراحل زندگی دنبال می کنید

برچسب : مراحل,زندگی, نویسنده : baavarkon بازدید : 110 تاريخ : دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت: 18:41